امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

امیرعلی جون

آذر92

وقتی همراه برادرم از خونه مادرم برگشتم همینکه باهاش خداحافظی کردم و رفت  غم عجیبی تو دلم نشست.شاید خیلی بهشون عادت کرده بودم و حالا دلتنگشون شده بودم. خونه دلباز و شلوغ و پرجنب و جوش پدری کجا و تنهایی این آپارتمان ساکت و غریب کجا؟ تمام روز دلم میخواست گریه کنم.دنبال بهانه میگشتم اما حتی کسی رو نداشتم که باهاش دعوا کنم!....بالاخره غروب بیخود و بیجهت زدم زیر گریه.بعدش برای اینکه حال و هوام عوض بشه زنگ زدم بهشون که ...فهمیدم برادرم بعد از رسوندن من تصادف کرده.دیگه نفهمیدم چجوری دوباره ساکهامو که هنوز بازشون نکرده بودم برداشتم و دوباره برگشتم پیششون.برای دومین بار شایدم چهارمین بار برادرم از یه تصادف جان به در برد.چند جای سرش شکست و کمرش آس...
24 آذر 1392

آذر92

خدایا شکرت که بچه ام صحیح و سالمه. خدایا هزاران مرتبه شکرت.من طاقت  یه سرماخوردگی یاگریه بچه مو ندارم پس مادر فاطیما چطور اینهمه بیماری نوزادش رو تحمل میکنه یا النا که تو چهار ماهگی روش عمل قلب باز انجام دادن؟خدایا بیماری رو از همه خانواده ها دور کن. میدونم که امکان پذیر نیست ولی لطفا همه پدر و مادرها و بچه هاشونو صحیح و سالم نگهدار.دوباره یکهفته رفتم خونه مادرم . اگه تمام سال رو اونجا باشم سیر نمیشم. مخصوصااینروزها که اکثر اوقات تو خونه تنها می موندم.من عاشق خونه های شلوغ و پرجمعیت هستم. عاشق گشت و گذار و باغ و نور و روشنایی. عاشق درخت و حیاط و جمعهای صمیمانه. اما اینجا تو این شهر تنهام . هیچکس حتی یک دوست هم ندارم.آپارتمان قشنگ و بزرگ...
24 آذر 1392

یه کم حرف...

سلام پسر نازم. اینروزها داری مارو دیوونه میکنی فقط با یک لبخند فقط با یک نگاه عمیق یا یه فریاد از شادی. ما غرق در خوشی میشیم و خدا رو هزاران بار شکر میکنیم بخاطر بودنت و سلامتی و نشاطت . خداوندا باز هم هزاران بار شکر. اگر چه کوچولومون بچه سختگیریه ولی خدا رو شکر که سالمی. دیشب هم مثل روال چند شب پیش از ساعت نه شب تا دوازده مشغول خوابوندنت بودیم!هر نیم ساعت چشمهات سنگین میشد و همینکه میذاشتمت سر جات چشمهات عین لامپ روشن میشد و تازه هوس بازی میکردی ...اینکار چندین بار تکرار میشه. منو بابایی هم خسته و گیج  و منگ از خواب....دیگه نمیدونستیم باید چکار کنیم فقط به زور چشمهامونو باز نگه میداشتیم و با خستگی بغلت میکردیم. آخه متاسفانه فقط دوست د...
24 آذر 1392

آذر 92

سلام به پسر گلم. پسرم اینروزها خیلی شیرینتر و دوست داشتنی تر شده .بعضی از علائقش به نظرم برای این سن یه کم عجیبه!!! متاسفانه چند رو ز پیش بخاطر سرماخوردگی بردیمش دکتر. این سرماخوردگی باعث شد واکسن 4 ماهگیش عقب بیافته. امیدوارم زودتر خوب بشه.اینم چند تا عکس از علائق جو جو!                         ...
3 آذر 1392
1